خیال خاکستری

حرف های ناگفته

 

اگه امروز روز جهانی حرف های ناگفته باشه ؛


دلت میخواد چی بنویسی ؟

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

من باشم و تو

 

http://p30up.ir/up/iv4g0r4om8adbt2n89wj.jpg
دلم میخواهد شب باشد، من باشم و تو

به خیالم تو خواب باشی


نگاهت كنم، آرام ببوسمت


نوازشت كنم
و آرام بگویم : دوستت دارم ...

و تمام حرفهای دلم را كه وقتی نگاهم میكنی نمیتوانم بگویم

عاشقانه
نجوا كنم ... !!!

و تو در سكوت بشنوی و از عشقم سر كیف شوی ، اما

چشمانت را باز نكنی و به خیالم خواب باشی !!

من هم به خیالت ندانستم كه بیداری ...
نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

یلداست بگذاریم هر چه تاریکی هست

هر چه سرما و خستگی هست تا سحر از وجودمان رخت بربندد


امشب بیداری را پاس بداریم ؛


تا فردایی روشن راهی دراز باقیست

یلدایتان مبارک: سیمین

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

نویسنده ی وبلاگ

تشکر می کنم از همه ی بازدید کننده ها. بچه ها خییییییییلی ممنونم که بازدید می کنید و نظر می ذارید واقعا نظرهاتون مثل کپسول انرژی زاست. این وبلاگم دور از حال و روزم نیست و حال و هوای دل منم مثل وبلاگمه دوست دارم به دل نوشته هام نظر بدین چون اونا واقعا دل نوشته هام هستن و واقعی زندگی من.  دوووووووووووووستون دارم خییییلی زیاد نظر یادتون نره.

سیمین

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

سیب دندان زده ی ......

من به تو خنديدمچون كه مي دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدي
پدرم از پي تو تند دويد
و نمي دانستي باغبان باغچه همسايه
پدر پير من است
من به تو خنديدم
تا كه با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو ليك لرزه انداخت به دستان من و
سيب دندان زده از دست من افتاد به خاك
دل من گفت: برو
چون نمي خواست به خاطر بسپارد گريه تلخ تو را ...
و من رفتم و هنوز سالهاست كه در ذهن من آرام آرام
حيرت و بغض تو تكرار كنان
مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چه مي شد اگر باغچه خانه ما سيب

 

جواب زیبای فروغ فرخزاد به مصدق:

 

تو به من خنديدي و نمي دانستي
من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلود به من كرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتي و هنوز،
سالهاست كه در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تكرار كنان مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چرا باغچه كوچك ما سيب نداشت

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

نمی تونم

 

هنوزم راه برگشتن، به روز روشنو دارم
 
 اگه از این شب تاریک یه جوری دست بردارم

 

هنوزم ردپای من، رو برفایِ زمستونه
 
  شاید بازم امیدی هست که برگردم به اون خونه
 
  کمک کن، سایه وحشت، جوونیمو قرق کرده

  دلم بی لمس عشق تو، همش این گوشه بغ کرده
 
توی تاریکی مطلق، یه روزی راهو گم کردم
 
کمک کن با صدای تو، به دنیای تو برگردم
 
یه راهی پیش روم وا کن، دوباره فکر آغازم
 
 میخوام پیروز شم اینبار، به این دشمن نمیبازم

از این دوری، از این زندون، از این زنجیر بیزارم
 
چه کاری با خودم کردم، چرا سر درنمیارم
 

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

صبر کن سهراب

صبر کن سهراب!قایقت جا دارد؟

 

 

آب را گل کردند چشم ها را بستند و چه با دل کردند ......!!!!
وای سهراب کجایی آخر ؟ ...
زخم ها بر دل عاشق کردند خون به چشمان شقایق کردند...
تو کجایی سهراب ؟
که همین نزدیکی عشق را دار زدند ،
همه جا سایه ی دیوار زدند ...
ای سهراب کجایی که ببينی حالا دل خوش مثقالی است! ....
دل خوش سيری چند ؟
صبــــــــ ـــــــــر کن سهــــــــ ـــــــراب ...!
 
نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

آرزو دارم......

 

آرزو دارم شبی عاشق شوی

آرزو دارم بفهمی درد را

تلخی برخوردهای سرد را

میرسد روزی که بی من لحظه ها را سرکنی

میرسد روزی که مرگ عشق را باور کنی

میرسد روزی که شبها در کنار عکس من

نامه های کهنه ام را مو به مو ازبر کنی . . .

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

بازم دلم گرفت

 

بازباران باترانه گریه هایم بی بهانه

می خورد برسقف قلبم

باورت شایدنباشدخسته است این قلب تنگم

تلخ وشیرین مثل لیلی مثل مجنون مثل دریای خروشان

من به یادت بی قرارم

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

خداااااااااااااااا........

 

به نظر من

عشق مثل عبادت کردن می مونه

بعد از اینکه نیت کردی دیگه نباید به اطرافت نگاه کنی...

 

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

 

"خدایــــــــــا"دستم به آسمانت نمی رسد اما تو که دستت به زمین می رسد بلندم کن....

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

این دوری

 

می دونم هرشب گریونی دیگه نمی تونی

با این دوری به پای من بمونی

تحمل کن یه روزی این دوری می میره

تو قلب من هیچکسی جاتو نمی گیره

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

دروغ به عشق؟؟؟؟؟؟؟

 

بیایید به هم دروغ نگوییم ...
آدم اســـت ...
بـاور می کنـــد ...
دل می بنــدد .... ... .... !

 

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

تنها ترین

 

گـاهی هیــــچکس را نداشته باشی بهـــــتر است ،

باور کن بعضـــــی ها تنـــــها ترت می کننــــد !

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

فرار از...

 

در کوچه پس کوچه ها ... , گربه ای با نگاهی پر از درد ...
از من پرسید : غریبه ای ؟
گفتم : آری ....
گفت : فرار کن .... این جا جای تو نیست ...

جایی که مرا با سنگ میزنند ، تو را گردن میزنند ...!!!

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

عشق یعنی

 

ای پناه قلبهای بی پناه ای امید آسمان های غریب
ای به رنگ اشک های گرم شمع ای چنان لبخند میخک ها نجیب
ای دوای درد دلهای اسیر ای نگاهت مرهم زخم بهار
ای عبور تو غروب آرزو ای ز شبنم های رویا یادگار
کوچه دل با تو زیبا میشود
تو شفا بخش نگاه عاشقی
مهربانی نازنینی مثل عشق
با تمام شاپرک ها صادقی

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

دفتر عشق

 

دفتر عشـــق که بسته شـد

دیـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــدم

خونـم حـلال ولـی بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون

به پایه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم

اونیکه عاشـق شده بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود

بد جوری تو کارتو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد

برای فاتحه بهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت

حالا باید فاتحه خونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد

تــــموم وســـعت دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو

بـه نـام تـو سنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد زدم

غــرور لعنتی میگفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت

بازی عشـــــقو بلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم

از تــــو گــــله نمیکنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

از دســـت قــــلبم شاکیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

چــرا گذشتـــم از خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم

چــــــــراغ ره تـاریکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیم

دوسـت ندارم چشمای مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن

فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه

چه خوب میشه تصمیم تــــــــــــــــــــــــــــــــو

آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه

دسـت و دلت نلــــــــــــــــــــــــرزه

بزن تیر خــــــــــــــــــلاص رو

ازاون که عاشقــــت بود

بشنواین التماس رو

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

همانا نزدیک همانا دور

 

تکه ای سیب در دهانم گذاشتم

 

 

 

ناگهان چشمان زیبایش در مقابلم پلک برهم زد

 

 

 

 

 

 

 

 

خیلی نزدیک بود... اما خیلی دور...

 

 

 

 

 

 

دلم لرزید!

 

 

 

 

 

 

یاد لبانش که حرف می زد و با چشمانش تا عمق چشمانم خیره شده بود افتادم

 

 

 

 

 

 

باز هم دلم لرزید...!

 

 

 

 

 

 

انگار دیگر دندان هایم توانایی خرد کردن سیب را نداشتند و سیب نجویده در گلویم فرو رفت. احساس خفگی و بغض داشتم!

 

 

 

 

 

 

آیا او دوستم داشت؟!

 

 

 

 

 

 

نمی دانم!

 

 

 

 

 

 

اگر دوستم داشت, هنوز هم در دلش جا دارم؟!

 

 

 

 

 

 

نمی دانم در دلش چه می گذرد!

 

 

 

 

 

 

فقط می دانم عاشق اویم.

 

 

 

 

 

 

عاشق نگاهش

 

 

 

 

 

 

عاشق رنگ عسلی چشم هایش...

 

 

 

 

کاش تا همیشه تنهایم نمی گذاشت...

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

گاه...

 

گاه یک لبخند انقدر عمیق میشود که گریه می کنیم

 

گاه یک نغمه انقدر دست نیافتنی میشود که با ان زندگی می کنیم

گاه یک نگاه انچنان سنگین میشود چشمانمان رهایش نمی کند

گاه یک عشق انقدر ماندگار می شود که فراموشش نمی کنیم

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: جمعه 24 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

ته آرزوها

 

فقط چند لحظه کنارم بشین,یه رویای کوتاه تنها همین

ته آرزوهای من این شده,ته آرزوهای مارو ببین

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: جمعه 24 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 چرا از مرگ می ترسید ؟

چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید ؟
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید ؟

مپندارید بوم ناامیدی باز
به بام خاطر من میکند پرواز

مپندارید جام جانم از اندوه لبریز است
مگویید این سخن تلخ و غم انگیز است

مگر می، این چراغ بزم جان مستی نمی آرد
مگر این می پرستی ها و مستی ها

برای یک نفس آسودگی از رنج هستی نیست ؟
مگر افیون افسونکار

نهال بیخودی را در زمین جان نمی کارد
مگر دنبال آرامش نمی گردید

چرا از مرگ می ترسید ؟

کجا آرامشی از مرگ خوشتر کس تواند دید
می و افیون فریبی تیز بال وتند پروازند

اگر درمان اندوهند
خماری جانگزا دارند

نمی بخشند جان خسته را آرامش جاوید
خوش آن مستی که هوشیاری نمیبیند

چرا از مرگ می ترسید ؟
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه میدانید ؟

بهشت جاودان آنجاست
گر آن خواب ابد در بستر گلوی مرگ مهربان آنجاست

سکوت جاودانی پاسدار شهر خاموشی است
همه ذرات هستی محو در رویای بیرنگ فراموشی است

نه فریادی، نه آهنگی، نه آوایی
نه دیروزی، نه امروزی، نه فردایی

جهان آرام و جان آرام
زمان در خواب بی فرجام

خوش آن خوابی که بیداری نمیبیند !
سر از بالین اندوه گران خویش بردارید

در این دنیا که هر جا هر که را زر در ترازو زور در بازوست
جهان را دست این نامردم صد رنگ بسپارید

که کام از یکدگر گیرند و خون یکدگر ریزند
درین غوغا فرو مانند و غوغا ها بر انگیزند

سر از بالین اندوه گران خویش بردارید !
همه بر آستان مرگ راحت سر فرود آرید

چرا آغوش گرم مرگ را افسانه میدانید ؟
چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید ؟

چرا از مرگ می ترسید ؟

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

بغض من و اشک آسمان

 

دلم که برایت تنگ میشود

راه میفتم

بدون چتر

من بغض میکنم...

اسمان گریه...

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

قلب کوچک

 

 جانان من

  هرگاه پرتو چشمان شهلایت به نظاره ی این قلب کوچک نشست

       یاد آر که قلب مرا تا ابد در گرو خود داری

          نگهدارش باش و از خودت دور نکن

              چرا که هر طپش آن به هوای توست

                   وحیاتش بسته به حیات تو...

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

نشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارم

Animated wallpaper, screensaver 240x320 for cellphone 
خداحافظ گل لادن .تموم عاشقا باختن
ببين هم گريه هام از عشق .چه زندوني برام ساختن
خداحافظ گل پونه .گل تنهاي بي خونه
لالايي ها ديگه خوابي به چشمونم نمي شونه
يكي با چشماي نازش دل كوچيكمو لرزوند
...
يكي با دست ناپاكش گلاي باغچمو سوزوند
تو اين شب هاي تو در تو . خداحافظ گل شب بو
هنوز آوار تنهايي داره مي باره از هر سو
خداحافظ گل مريم .گل مظلوم پر دردم
نشد با اين تن زخمي به آغوش تو برگردم
نشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارم
از اين فصل سكوت و شب غم بارونو بردارم
نمي دوني چه دلتنگم از اين خواب زمستوني
تو كه بيدار بيداري بگو از شب چي مي دوني
تو اين روياي سر دم گم .خداحافظ گل گندم
تو هم بازيچه اي بودي . تو دست سرد اين مردم
خداحافظ گل پونه . كه باروني نمي توني
...طلسم بغضو برداره .از اين پاييز ديوونه خداحافظ .....!

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

عکس های عاشقانه باران

می روم خسته و افسرده و زار

سوی منزلگه ویرانه ی خویش 

به خدا  می برم از شما دل دیوانه خویش

 

می برم , تا که در آن نقطه دور 

شستویش دهم از  رنگ گناه

شستویش دهم از لکه ی عشق

زین همه خواهش بی جا و تباه

 

می برم تا زتو دورش سازم

ز تو ای جلوه ی امید محال

می برم زنده بگورش سازم

تا از این پس نکند یاد و وصال

 

ناله می لرزد می رقصد اشک

آه بگذارد که بگریزم من

از تو ای چشمان جوشان گناه

شاید آن به که بپرهیزم من

 

بخدا غنچه ی شادی بودم

دست  عشق آمد  از شاخم چید

شعله  ای آه شدم صد افسوس

که لبم باز به آن لب  نرسید

 

عاقبت بند سفر پایم بست

می روم خنده به لب خونین دل

می روم از دل من دست بدار

ای  امید عبث بی حاصل

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

بزن باران بزن دیوانه ام کن

بزن باران بزن ویرانه ام کن

بزن باران که احساسم کند درد

بزن باران بزن نم نم ولی سرد

بزن باران که چترم را با برد

بزن باران که عشقم ما از ياد برد

بزن باران که ناودان ها بخوانند یکصدا آواز شرشر

بزن باران بزن گم کرده ام راز تظاهر

بزن باران که خاک کوچه ها را غم گرفته

بزن باران که بازم رد پاهام را هوای نم گرفته

بزن باران بزن اين دم کمی لب خنده باشم

بزن باران که داند بیت بعدي زنده باشم؟

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

تقدیر

 

باید تو رو پیدا کنم.. شاید هنوزم دیر نیست
تو ساده دل کندی ولی.. تقدیر بی تقصیر نیست

با اینکه بیتاب ِ منی.. بازم منو خط می زنی
باید تو رو پیدا کنم.. تو با خودت هم دشمنی

 

کی با یه جمله مثل ِ من.. می تونه آرومت کنه!؟
اون لحظه های آخر از رفتن پشیمونت کنه!؟

دلگیرم از این شهر ِ سرد.. این کوچه های بی عبور
وقتی به من فکر می کنی.. حس می کنم از راه ِ دور

آخر یه شب این گریه ها.. سوی چشامو می بَره
عطرت داره از پیرهنی که جا گذاشتی می پره

باید تو رو پیدا کنم.. هر روز تنهاتر نشی
راضی به با من بودنت.. حتی از این کمتر نشی

پیدات کنم حتی اگه.. پروازمو پر پر کنی
محکم بگیرم دستتو.. احساسمو باور کنی

باید تو رو پیدا کنم.. شاید هنوزم دیر نیست
تو ساده دل کندی ولی.. تقدیر بی تقصیر نیست

باید تو رو پیدا کنم.. هر روز تنهاتر نشی
راضی به با من بودنت.. حتی از این کمتر نشی

 

گریه پرواز شادمهر رفتن دوری تنها تقدیر

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

 

عکسهای عاشقانه جدید

دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟ 
دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟ 

تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزان عشق کن‌ 
ای که شاعر سوختی‌، پروانه می‌خواهی چه کار؟ 

 

مردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود 
راستی تو این همه دیوانه می‌خواهی چه کار؟ 

مثل من آواره شو از چاردیواری درآ! 
در دل من قصر داری‌، خانه می‌خواهی چه کار؟ 

خرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین 
شرح این زیبایی از بیگانه می‌خواهی چه کار؟ 

شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن‌ 
گریه کن پس شانه‌ی مردانه می‌خواهی چه کار؟ 

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

del ava_73.jpg

...دلی در عشق چون پروانه دارم ...

 

...زدرد سوختن پروا ندارم...

 

...نه لایق بر بساط خانقاهم...

 

...نه میل مسجد و میخانه دارم...

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

یادته یه روز بهم گفتی هر وقت خواستی گریه کنی برو زیر بارون که نکنه یه نامردی اشکاتو ببینه وبهت بخنده !؟

گفتم اگه بارون نیومد چی ؟….

گفتی اگه چشمای قشنگ تو بباره آسمون گریش میگیره….

 گفتم یه خواهش دارم. وقتی آسمون چشمهام خواست بباره تنهام نذار…

 گفتی: چشم !!

حالا امروز من دارم یه گوشه ی خلوت گریه می کنم اما آسمون نمی باره….

 تو هم اون دور دورا ایستادی و داری به من می خندی..!!

آخه چرا ؟مگه گناه من چیه ؟

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

مسافر

غصه نخور مسافر اینجا ما هم غریبیم
از دیدن نور ماه یه عمره بی نصیبیم
فرقی نداره بی تو بهار مون با پاییز
نمی بینی که شعرام همه شدن غم انگیز
غصه نخور مسافر اونجا هوا که بد نیست
اینجا ولی آسمون باریدنم بلد نیست
غصه نخور مسافر فدای قلب تنگت
فدای برق ناز اون چشمای قشنگت
غصه نخور مسافر تلخه هوای دوری
من که خودم می دونم که تو چقدر صبوری
غصه نخور مسافر بازم می ای به زودی
ما رو بگو چه کردیم از وقتی تو نبودی
غصه نخور مسافر غصه اثر نداره
از دل تو می دونم هیچ کس خبر نداره
 غصه نخور مسافر رفتیم تو ماه اسفند
بهار تو بر می گردی چیزی نمنونده بخند
غصه نخور مسافر تولد دوباره
غصه نخور مسافر غصه نخور ستاره
غصه نخور مسافر غصه کار گلا نیس
سفر یه امتحانه به جون تو بلا نیس
غصه نخور مسافر تو خود آسمونی
در آرزوی روزی که بیایی و بمونی

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

دلم گرفته

 

love65 عاشقانه ها

امشب به یاد تک تکِ شب ها دلم گرفت
در اضطراب کهنه ی غم ها، دلم گرفت
انگار بغض تازه ای از نو شکسته شد
در التهابِ خیسِ ورق ها، دلم گرفت
از خواندن تمام خبرها تنم بسوخت
از گفتن تمام غزل ها دلم گرفت
در انتظار تا که بگیرم خبر ز تو
در آتشِ گرفته سراپا دلم گرفت
متروکه نیست خلوتِ سرد دلم ولی
از ارتباطِ مردم ِدنیا دلم گرفت
یک ردِ پا که سهمِ من از بی نشانی است
از ردِ خون که مانده به هر جا، دلم گرفت
اینجا منم و خاطره هایی تمام تلخ
اقرار میکنم، درآمدم از پا دلم گرفت

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

تا شقایق هست زندگی باید کرد

   sms-jok.royablog.com شعرو متن عاشقانه

پیداست هنوز شقایق نشدی
زندانی زندان دقایق نشدی
وقتی که مرا از دل خود می رانی
یعنی که تو هیچ وقت عاشق نشدی
زرد است که لبریز حقایق شده است
است که با درد موافق شده است تلخ
عاشق نشدی وگر نه می فهمیدی
پاییز بهاریست که عاشق شده است

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

یاد تو

 

   sms-jok.royablog.com شعرو متن عاشقانه

هر صدا و هر سکوتی،اونو یاد من میاره
میشکنه بغض ترانه،غم رو گونه هام میباره
از همون نگاه اول،آرزوی آخرم شد
حس خوب داشتن اون،عاشقونه باورم شد
دلمو از قلم انداخت،اونکه صاحب دلم بود
منو دوس داشت ولی انگار،اندازش یه ذره کم بود
از همون نگاه اول،آرزوی آخرم شد
حس خوب داشتن اون،عاشقونه باورم شد

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

روزس خواهد رسید....

 

روزی خواهد رســــــــید....
که دیگـــــــــر....
نه صدایم را بشنــــــــوی...
نه نگــــــــاهم را ببنی...
نه وجودم را حس کنـــــــــی....
...
و میشویی...با اشکت....
سنگ قبر خاک گرفته ی مرا.....
....
و ان لحظه است...که معنی تمام حرف های گفته و نگفته ام را میفهمی
ولی....من ...دیگر ...نیستم....

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 


 

 בنيــآے بـבوלּ تــُـو

شباهَتـــ عَجيبــے بــا ايـלּ غـُروبــْ هـآے لـَعنتـے בارב

בلـ♥ـگيـر و בلْ گيــر و בلْ گيــ ــر

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

«


 

وای ؛ باران باران

شیشه ی پنجره را بَاران شست.

از دل من اما ،

چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

آسمان سربی رنگ ،

من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.

می پرد مرغ نگاهم تا دور

وای باران باران

پرمرغان نگاهم را شست.

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

http://uploadkon.ir/uploads/0.972895001336060327_jazzaab_ir.jpg


اگه یكی رو دیدی كه وقتی داری رد میشی بر میگرده نگات میكنه، بدون براش مهمی 

اگه یكی رو دیدی كه وقتی داری می افتی برمیگرده با عجله میاد به سمتت، بدون براش عزیزی

اگه یكی رو دیدی كه وقتی داری می خندی برمیگرده نگات میكنه، بدون براش قشنگی

اگه یكی رو دیدی كه وقتی داری گریه میكنی باهات اشك میریزه، بدون دوستت داره

اگه یكی رو دیدی كه وقتی داری با یكی دیگه حرف میزنی تركت میكنه، بدون عاشقته

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

http://www.uniqelove.blogfa.com/عکس های عاشقانه پاییزی، عکس های آخرین روز های پاییزی، عکس های رمانتیک پاییزی, عکس های برگ ریزان پاییز, برگ درختان پاییزی, جدیدترین عکسهای پاییزی, والپیپرهای زیبای عاشقانه پاييزhttp://www.uniqelove.blogfa.com/بی تو دنیام خزونه

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

 

http://uploadkon.ir/uploads/Alone-47.jpg
گریه کردم گریه هم این بار آرامم نکرد


هرچه کردم ـ هر چه ـ آه انگار آرامم نکرد


روستا از چشمِ من افتاد، دیگر مثلِ قبل


گرمی آغوش شالیزار آرامم نکرد


بی‌تو خشکیدند پاهایم کسی راهم نبرد


دردِ دل با سایه‌ی دیوار آرامم نکرد


خواستم دیگر فراموشت کنم اما نشد


خواستم اما نشد، این کار آرامم نکرد


سوختم آن‌گونه در تب، آه از مادر بپرس

دستمالِ تب‌بُر نم‌دار آرامم نکرد


ذوق شعرم را کجا بردی؟ که بعد از رفتنت


عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد


 

تقدیم به كسی كه دوستش دارم ولی نمیخواد باورم كنه



نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

گریه گن گریه قشنگه.....

گریه کن گریه قشنگه

گریه سهم دل تنگه

گریه کن گریه غروره

مرحم این راه دوره

سر بده آواز هق هق

خالی کن دلی که تنگه

گریه کن گریه قشنگه

گریه قشنگه

گریه سهم دل تنگه

گریه کن گریه قشنگه

بزار پروانه احساس 

دلتو بغل بگیره

بغض کهنه رو رها کن

تا دلت نفس بگیره

نکنه تنها بمونی

دل به غصه ها بدوزی

تو بشی مثل ستاره

تو دل شبا بسوزی

گریه کن گریه قشنگه

گریه سهم دل تنگه


گریه کن

نویسنده: سیمین ׀ تاریخ: دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

درباره وبلاگ

خداي من خداييست كه اگر سرش فرياد كشيدم به جاي اينكه با مشت به دهانم بزند با انگشتان مهربانش نوازشم مي كند و مي گويد ميدانم جز من كسي نداري !!! به وبلاگ خودتون خوش اومدین


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , simin37.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM