نشانی تو فقط
بغض همه ی سنگ ها و
یک دلِ سیر گریه کردن ابرهاست٬
و سرخی نشکفته یک خاک٬
پریدن اولین سهره ی بیدار٬
و دستخطی ساده٬ پریده رنگ
از نامه ای که هیچگاه به مقصد نرسید.
…
نشانی تو...
راستی نشانی تو کجاست؟!
.............................................
بیاقراربگذاریم که هیچ وقت باهم قراری نداشته باشیم
بگذار همیشه اتفاق بیفتد
…
این طور بهتر است من هر لحظه منتظر اتفاقم !
منتظر ِ یک اتفاق که ” تــــو ” را به ” مـن ” برساند
...................................
من اگر راستشرو بخواهی
نمیدانم از عاقبت این همه ترانه و نامه بی جواب
میترسم یا نه؟
فقط میدانم که...محتاجم
محتاج سکوت ستاره
محتاج لطافت صبح
محتاج صبر خدا
من محتاج ترانه های بی قفس ِ پر از کبوترم
در اخر سر محتاج وجود تو...
.......................
ماه که بالا می آید
تونوشته میشوی
با تمام بودنت:
که پیشانی ات ماه بود
چشمهایت خورشید
خنده هایت ستاره هایه درخشان
ماه که می رود آفتاب شود
باد می اید
کاغذهایم ...تورا با خود میبرد
می شود ماه را با دست هایت نگه داری،
غروب نکند؟
میخواهم درهاو پنجره هارو چفت بکنم
وتورا
برای همیشــه بنویسم
نظرات شما عزیزان:
|